طنین طنین ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

طنین بلا

عروسیه عروسی

 عزیزم این چند وقته خیلی وقت ندارم بیام سراغ وبلاگت و به روزش کنم باور کن خیلی کار دارم !!!!! عزبزم دایی بهروز چندوقتی بود که داشت خودش رو برای عروسی گرفتن اماده میکرد که جایی که میخواستن برای ۲۶مهر اماده شد و همگی مارو شوکه کرد ،اخه عزیزم شما هنوز کوچیکی ولی بدون که خانمها برای همچین مراسمی اگر یک ماه هم وقت داشته باشن بازم بذاشون کمه. خلاصه که از وقتی که فهمیدم همش میام خونه مامانی ها و شما رو میگذارم و میرم دنبال خریدن وسایل ،پارچه ، کفش ،خیاطی، ارایشگاه و...البته باید بگم اینها بخش کوچکی از خریدها و بدو بدو هاس. وقتی میرم دنبال کارهام خیلی دلم برات تنگ میشه ولی چاره دیگه ای ندارم .از شانس بدم هم هواسرد شده و نمیتونم ...
18 مهر 1392

۱۹ماهگی عسل خانم

      عزیترینم... عشق زندگیم... بهانه نفس کشیدنم.... ۱۹ماهگیت مبارک عزیزم، ۱۹ماهه با ۱۴تا مروارید خوشگل توی دهنت، با شعرهایی که هنوز مفهوم نیست ، با حرف زدنهایی که دل من و بابا نوید رو میلرزونه، با لبخندهایی که زندگی رو برامون زیبا میکنه مخصوصا صبح ها بعد از اینکه چشمات رو باز میکنی و با لبخند بهم نگاه میکنی و حتی میای و بوسم میکنی و تا چشمام رو باز میکنم صورت کوچولوت رو جمع میکنی و خودت رو برام لوس میکنی،و... کارهایی که نمیدونی چقدر برام زیباس.اونقدر با نمک فامیلی خودت رو میگی که نگو . عزیزم من و بابا نوید از داشتن گلی مثل تو روزی ۱۰۰۰بار خدارو شکر میکنیم و دوستت داریم :-)    ...
17 مهر 1392

دخترکم مریض شده!!!

عسلکم... دخترکم... نازکم.... این ماه که برای چکاپ بردمت دکتر ، چون وزن نگرفته بودی اقای دکتر برات ازمایش ادرار نوشت . قبلا شنیده بودم که خیلی مشکله اما اینبار امتحان کردم و بار 4 موفق شدم که بلاخره ازمایش رو بگیرم که دقیقا مصادف شد با مریضی خانم خانما... شب قبلش خوب بودی و فقط کمی ابریزش بینی داشتی البته تو مسافرت هم کمی ابریزش داشتی اما زود خوب شدی ولی اینبار خیلی شدید تر بود و شب همراه با سرفه بود که اون شب من و طنین نازم تا صبح بیدار بودیم اخه نمیتونستی بخوابی نمیدونم از بدن درد بود یا چیز دیگه که صبح با بابا نوید بردیم ازمایش رو بدیم ازمایشگاه و شما رو ببریم دکتر که خوابت برد و برگشتیم خونه تا کمی استراحت کنی و روز بعد ب...
9 مهر 1392

اخرین مسافرت تابستان

روز های اخر شهریور ماه یعنی درست روز 29 شهریور ماه بود که قرار شد با عمه عفت اینا(عمه کوچیکه بابا نوید) بریم مسافرت .البته قرار بود که جمعیت بیشتری با ما همراه باشن اما هر خانواد بنا به دلایلی نتونست که بیاد اما ما مثل همیشه حاضر و اماده بودیم برای مسافرت. شهری که قرار بود بریم به نام باغبهادران معروف هست و در نقشه جایی بعد از زرین شهر اصفهان و شهرکرد واقع شده که یک منطقه خوش اب و هوا و کمی هم کوهستانی بشمار میره. جایی که ما رفتیم رو از طرف کار اقا صادق ( شوهر عمه عفت ) داده بودند که یک ویلای بسیار بزرگ با تمام امکانات بود که شامل فوتبال دستی ، میز پینگ پونگ و... بود که از یک طرف به رودخانه زاینده رود میرسید و یک طرف هم به یک ده ...
8 مهر 1392

بدون شرح

جای جدید قایم شدن جوجه بین یخچال و اوپن!!!!   جدیدا تا گوشی منو میگیری سریع میری تو دوربین و هی از خودت عکس میندازی !!اینم نمونه عکس هات خیلی ناز نماز میخونی اما فعلا از چادر سر کردنت عکس میذارم من هم یه عکس دارم درست مثل این امروز خیلی گشتم اما پیداش نکردم اما درست شبیه خودمی تو این عکس عزیزم   اینم مدل مویی که احمد بابایی برات درست کرده بود   ...
4 مهر 1392

هم مهمونی و هم خرید

روز 24 شهریور مامانی میخواست بره خونه دختر عموی خودش ( بهناز جون) وخیلی هم اصرار کرد که ما هم همراهش بریم من هم قبول کردم و با مامانی رفتیم ، دختر عموی مامانی 2 تا پسر ناز داشت که نیکان کلاس 2 دبستان بود و رادین هم 4 سالش بود و خیلی بامزه رفتار میکرد .خیلی به اسم فامیل توجه میکرد و از همه ما پرسید که اسم فامیلتون چیه و تعجب میکرد که چرا هر کدوم یه فامیل داریم و اونقدر شیطونی میکردین که نشد یه عکس خوب ازتون بندازم و فقط یکی دوتا عکس انداختم که به عنوان یادگاری میذارم برات عزیزم.خونه بهناز جون نزدیک جمهوری بود و من هم از فرصت استفاده کردم و به همراه صدف رفتیم تا برای عسلک خرید کنیم . برای جوجه کوچولو یه دست بلوز و شلوار راحتی گرفتم به ...
4 مهر 1392

چکاپ 18 ماهگی

این ماه حسابی برنامه هامون ریخت بهم اخه دکتر شما رفته بود مسافرت و این با زمان چکاپ شما یکی شده بود و بعد از برگشتن هم خیلی سرش شلوغ بود و وقت نمیداد برای ویزیت ولی با هر زوری شده بلاخره 27 شهریور وقت گرفتم و شما رو بردم که متاسفانه وزن زیاد نکردی ولی قدت خوب بلند شده و بقیه مسایل هم خوب بود ولی از دکتر خواستم که برات ازمایش ادرار بنویسه تا از سلامتت مطمئن بشم ودر کل اقای دکتر از وضعیت عمومیت راضی بود و البته گفت که به احتمال زیاد اون بیرون روی که داشتی هم باعث لاغریت شده امیدوارن سری بعدی بتونم به وزنت اضافه کنم خوشگلم. وزن : 11 کیلو قد : 86  ...
27 شهريور 1392

مریضی عسل خانم

یکی دو روز بود که یکم حالت خوب نبود از لحاظ مزاجی هم مشکل داشتی ولی اصلا فکر نمیکردم که اینطوری بشه ...  ماجرا از شب جمعه 22 شهریور شروع شد که دیدیم شما خیلی بیقرار خوابیدی ( با عرض شرمندگی)بوی خیلی بدی هم تو اناق پیچیده بود به طوری که ساعت 3 صبح منو از خواب بیدار کرد خلاصه کنم که دیدم هم تپ کردی و هم جات کثیفه بعد از تمیز کردن و تعویض پوشک تا صبح اینکارو 3 بار دیگه هم انجامک دادم و مدام پاهاتو و دستها تو دستمال میگذاشتم که تبت بیاد پایین که خدا رو شکر ساعت 7.30 صبح بود که بلاخره تونستی یکم با ارامش بخوابی اما عزیزم من خیلی نگرانت بودم به مامانی زنگ زدم و احوالت رو گفتم که بهم دلداری داد و گفت که حتما رودل کردی . خلاصه که ...
23 شهريور 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به طنین بلا می باشد